آشیانه ی عشق

کسی چه داند مِلکَ این آشیانه از آن کیست ؟!که افسانه بود ، افسانه است و افسانه ایست زنیم گاه گاه بیل به داستان راستان ز نقاشی ما نه که پاک گردد آنچه بر ما گذشته که بگذشته ایم ما باز صدای زنگ گوشی ام برای پاسخ گویی موضوعی در « آشیانه ی عشق » به ریاست منجی خانواده  « ح » به صدا در می آید ... با خواهش و تمنا ، اینکه یادگاری در یادنامه که به جشن و سرور در تاریخ پنج شنبه 26 اسفند ماه 1385 به نقاشی درآمده بود و به اسم و رسم دهه اخیرم به کادو به نو عروس و داماد نزدیک و نزدیک ترمان تقدیم گردید پس از نزدیک به شش ماه و فارغ شدن از جشن و سرور و ماه عسل و ... به درخواست عروس خانم آن داستان راستانمون ، حذف آشیانه ی عشق...

بگمانم دوست داشتن و عشق ورزیدن معامله نیست... ما برای عبور از موانع زندگی در دست نقاشی مون باید: دوست داشته باشیم ... عشق بورزیم ... مهرو محبت از خود بدر کنیم. . .  بخشش ( رمز آرامش و آسایش ) را در دستور کارمان قرار دهیم. . . و در عوض چیزی را از آنان نطلبیم گمانم خوبتر از ما می دانی و خوانده ایی که : عشق قدیمی‌ترین و پابرجا‌ترین سنت روی زمین است. عاشق رانده می‌شود، اما نمی‌راند. عاشق آزار می‌بیند، اما آزارش به مورچه هم نمی‌رسد.   عاشق که شدی می‌فهمی .   دلت به کیسه ای مخملی تبدیل می‌شود، درونش گلوله ای ابریشمی؛ با این دلِ نازک نمی‌توانی کسی را برنجانی . به صف عشاق می‌پیوندی . نترس! در عشق که ف آشیانه ی عشق...

اون منطقه امن رحم مادر که به ذره ایی آب برای خود ساخته بودیم رهاندیم و از آن پس همیشهﺍﺯ ﮔﺮﻣﺎ  نالیدیم و ﻣﻴﻨﺎﻟﻴﻢ  ؛  ﺍﺯ ﺳﺮﻣﺎ ﻓﺮﺍﺭ کردیم و ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ!  ﺩﺭﺟﻤﻊ ﺍﺯ ﺷﻠﻮﻏﻲﻛﻼﻓﻪ شدیم و ﻣﻴﺸﻮﻳﻢ  ﻭ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ هم ﺍﺯ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﺑﻐﺾکردیم و ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ! ﺗﻤﺎﻡ ﻫﻔﺘﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺭﻭﺯ ﺗﻌﻄﻴﻞ بودیم و ﻫﺴﺘﻴﻢ ﻭ  آﺧﺮ ﻫﻔﺘﻪ ﻫﻢ ﺑﻲ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺗﻘﺼﻴﺮ ﻏ آشیانه ی عشق...

امروز چهارشنبه 4 مرداد ماه 13964سال از حضور خانه و کاشانه ی « خاطرات کهنه و شعرهای نو » که مرا به تو نزدیک کرد گذشت و چه سخت ... که درد را درد آورد... و فردا همان پنج شنبه های که ... و چه خوب مهربان امشب را به پاس تولدت در اولین ساعات پنج شنبه 1396/5/5  درتاریکی شب قدم به سرای دل می زنیم تا خورشید  آشیانه ی عشق...